منم سلام نسخه 4.0

بسم الله الرحمن الرحیم

به یاری خدا ، إن شاءالله این یک آغاز دوباره است برای روزهای خوب وبلاگ نویسی .

این که نوشته ام منم سلام نسخه 4.0 ، چون این چهارمین قالبی است که برایش استفاده می کنم ، وگرنه از لحاظ محتوا قرار نیست فرق آنچنانی بکند.

شاید این بار بیشتر روی اخلاقیات تکیه کنم و بیشتر در این مورد مطلب بنویسم ، چیزی که بیشتر کمبودهایمان به ضعف در آن برمی گردد . ( شاید شبیه ماه مبارک رمضان پارسال) 

اگر یادتان باشد آقا همین چندماه قبل همین مورد را می گفتند که یکی از ضعف های ماست :


"يكى ديگر از ضعفهاى ما اين است كه ما به موازات علم، به موازات پيشرفتهاى علمى، پيشرفت اخلاقى و تزكيه‌ى اخلاقى و نفسى پيدا نكرده‌ايم؛ اين عقب‌ماندگى است. البته امروز در مقايسه‌ى با قبل از انقلاب، بمراتب و مراتب بهتر است - در اين هيچ شكى نيست - اما بايد پيشرفت ميكرديم. در علم پيشرفت كرديم، در سياست پيشرفت كرديم؛ بايد در معنويت و در تزكيه‌ى نفس هم پيشرفت ميكرديم. در قرآن هر جا تزكيه و تعليم از زبان پروردگار است، تزكيه مقدم است بر تعليم؛ آن هم تعليم كتاب و حكمت - «يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة» - فقط يك جا از زبان حضرت ابراهيم، تعليم مقدم است.بنابراين ما از تزكيه‌ى اخلاقى و نفسى غفلت كرديم." +


إن شاءالله سعی می کنم این بار منظم تر و به روزتر باشم.

التماس دعا


پ.ن:

- نسخه قبلی قالب وبلاگم را با کمی تغییرات که مناسب استفاده همه باشد ، آماده کرده ام که هرکس خواست استفاده کند.

وبلاگتان این شکلی می شود / قالب را از اینجا می توانید دانلود کنید / صلوات فراموش نشود

- تشکر از دوست خوبم ، حسن الماسی عزیز بابت اجازه استفاده از عکسشان در بنر سایت

- مطلب دوست خوبم صالح در مورد تغییر قالب وبلاگم / تغییرات!


بهانه ای برای به روز کردن

بسم الله

هميشه براي شروع بايد از نام خدا شروع کرد

نمي دانم چرا اين قدر دلم براي به روز کردن وبلاگ تنگ شده ؟! چندتايي کتاب و جزوه آورده ام کنار دستم تا شايد بتوانم از آن ها چيزي پيدا کنم و بنويسم.
يادم رفته به حدود دو سال قبل و اولين مطالب وبلاگم .
با همين دو جمله ي بالایی شروع کرده بودم ، مي خواستم وبلاگي باشد براي طرح و پوستر مذهبي اما حالا شده وبلاگ شخصي .
حالا دفترچه خاطراتي دارم که دو سال از زندگي ام در آن ثبت شده . مي خواستم در دوسالگي وبلاگ، مطلبي بنويسم و از قصه ي هر پست بنويسم ، اما پشيمان شدم، شاید روزی دیگر ...
اصلاً بهتر است به همان شيوه خودم پيش بروم ، از اين کتاب و جزوه هاي کنار دستم مطالبي پيدا کنم و بنویسم.

* در اين جزوه اي که کنار دستم هست و شما هم می توانید دانلودش کنید(خصوصاً توصیه می کنم به بچه های چندرسانه ای) مطلبی هست به نقل از حاج آقای پناهیان درباره اهمیت رسانه که اتفاقاً خودم هم توی اون جلسه حضور داشتم ، فعلاً علی الحساب این قسمت های زیبایش را بخوانید تا بعد که خودتان جزوه را می گیرید و متن کاملش را می خوانید؛

- تبلیغ دین بوسیله رسانه چقدر اهمیت دارد؟ جان امام به اندازه این مقوله اهمیت دارد. یعنی اگر امام ببیند که امکان تبلیغ دین در حال منتفی شدن است جان می دهد. چون می گوید این آخرین سنگر است. کسی که به تبلیغ دین اقدام کند کاری حسینی کرده است اگر چه شهید نشود. قیام با عظمت امام حسین(ع) را من در یک کلمه خلاصه کنم می شود رسانه. 

- رسانه و شهادت پدیده های اثر گذارند. آیا هرکسی لیاقت دارد شهید شود؟ هرکسی هم لیاقت ندارد کار رسانه ای کند. الان فکر می کنند که کار رسانه ای یک شغل است، یک ذوق است، کار فوق برنامه برای فعالیت های فرهنگی است. «کنتم خیر امة اخرجت للناس » بهترین مردم باید برخیزند تا امر به معروف و نهی از منکر را سامان دهند. خدا را امتحان کنید. ببینید خدا اجازه می دهد بخشی از زندگی شما برای رسانه ای شدن در حوزه دین وقف شود؟

- مهمترين نياز اسلامي ما و جهاني رسانه است، ارزش دارد همه كارهايتان را رها كنيد برويد به اصحاب رسانه بپيونديد، عهدي نيست كه ولايت فقيه را به زبان رسانه به جهان معرفي كند. كل وزارت ارشاد و صدا وسيما را بگرديد چند نفر مثل آويني پيدا مي شود فقط به لحاظ نريشن.

- خیلی تفاوت است بین حرف خوبی که دیگران نقل می کنند و حرف خوبی که ما بخواهیم ابلاغ کنیم. حرفهای خوبی که آنها می خواهند تبلیغ کنند حرف های خوبی است که زهرش را گرفته اند. ابلیس با آن حرف ها مخالفتی ندارد اگر حرفهای اخلاقی است اخلاق لائیک و سکولار است. اگر حرفهای دینی و معنوی است، معنویت بدون ولایت است. معنویت غیر ولایت را ابلیس هم داشت. اگر عبادت است عبادت بی ولایت مطلق است.

** کتاب دیگری که کنار دستم گذاشته ام ، "هنر باید متعالی باشد" است که مجموعه ای از جملات آقاست در مورد هنر و هنرمند . کتاب با این جمله آغاز می شود ؛

- اگر ما در عالم شعر، ادبیات، موسیقی، نقاشی، گرافیک، داستان نویسی و هنر و ادبیات، کاری پیدا کنیم که هم دل غمگین ما را شاد کند، هم احساس انجام وظیفه به ما بدهد، هم در سرنوشت کشور و ملت و ادب و تاریخمان اثر بگذارد، هم یک عده را نجات بدهد و هم رضای الهی را کسب کند، چه چیزی را با این می توانید برابر کنید؟ چیزی را دارید که با این مقابله کند؟ این، والاترین است، این، بهترین است، چیزی است که اگر کسی به آن دست پیدا کرد باید هر لحظه هزاران بار خدای متعال را شکر بگزارد، و البته نخواهد توانست؛ زیرا زبان از شکرگزاری قاصر است.
بیانات در دیدار با اعضای حوزه هنری 1371/11/14


*** کتاب دیگر "من و کتاب" است که مجموعه گفتارها و نظرات مقام معظم رهبري درباره كتاب و كتاب‌خواني است ؛

- همه افراد خانه ما تقریباً ـ یعنی شاید بگویم هیچ استثنایی ندارد ـ شب، همیشه در حال مطالعه خوابشان می برد. خود من هم همین طورم؛ نه اینکه وسط مطالعه خوابم ببرد؛ مطالعه می کنم تا خوابم می آید؛ کتاب را می گذارم و می خوابم. همه افراد خانه ما همین طورند؛ ... من فکر می کنم همه خانواده های ایرانی باید این طوری باشند؛ من توقعم این است.
مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما پس از بازدید از هشتمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران 1374/2/26

- من جوانان بسیاری را دیده ام ـ حالا افراد مسن که جای خود دارد ـ که حتی مطالعه کتاب رمان را هم میل ندارند! کتاب رمان را یک هفته، هشت، ده صفحه می خوانند و می گویند حوصله نداریم؛ در حالی که حاضرند بیست دقیقه، یا نیم ساعت بنشینند و تبلیغات تلویزیون را ـ که قبل از شروع فیلم سینمایی پخش می شود ـ تماشا کنند! حاضر نیستند در این بیست دقیقه، حتی همان کتاب رمان را بخوانند؛ حالا نمی گویم کتاب اجتماعی، کتاب سیاسی، یا کتاب علمی، این ناشی از چیست؟ ناشی از عدم اعتیاد به کتاب است. مردم میل به کتابخوانی ندارند؛ برای این باید فکری بکنید.
دیدار با دست اندرکاران برگزاری هفته کتاب 1376/8/19

- برای پایان این مطلب هم یک دوبیتی می نویسم از میلاد عرفان پور از کتاب "پادشهر"ش؛

خورشیدِ شب فرشتگانی ، ای ماه! / با دشمن و دوست مهربانی ، ای ماه!
این زیبایی دلیل دارد ، شاید / تو مُهر نماز آسمانی ، ای ماه!


پ.ن:
- ببخشید که باز طولانی شد !

مگو چیست ... ؟

گاهی اوقات به خودم می گفتم واقعاً بعضی این وبلاگ نویسا با چه رویی می تونن کلی وقت وبلاگشونو رها کنن به امون خدا و مطلب پطلب یخدی ...  حالا این چند روز که سرم حسابی شلوغ بوده و رفتم سر کار ( منظور از کار همون شغل ) می فهمم خودم اون روز تا حالا بیکار بودم هر روز کلی وقت وبگردی ( ورژن جدید از ولگردی جوونای قدیم ) می کردم و برا این و اون کامنت ( طبق قاعده فارسی را پاس بداریم همون نظر ) میذاشتم و زود به زود هم به روز می کردم. البته این به این معنا نیس که هر کی داره زود به زود آپ (به روز) می کنه بیکاره . خود من این هفت هشت ده روز کلی وقت داشتم که می تونستم بیام به روز کنم اما راستش رو بخواین اصن حسش نبود. البته این چند روز دورادور به دنیای مجازی و آدماش و مطالبش و نظراش یه نیم نگاهی داشتم که از همسایه های مجازی بی خبر نباشم و از ماجرا عقب نیفتم و البته هم نیفتادم چون اندر دنیای مجازی که مربوط به منم سلام میشه گویا زیاد هم اتفاقات خاصی نیفتاده. وبلاگ منم هم که همون 10 – 20 تا بازدید همیشگیش رو داره. خب الحمدلله گویا همه چی خوبه. اما شاید براتون این سؤال پیش اومده باشه که این چه کاری بوده که این طور جناب منم سلام را درگیر کرده که حتی جواب "دوست" یا همون آرمان عزیزش رو هم وقت نکرده بده یا سفارش آقای کربلایی را هنوز انجام نداده یا دیگه برای وبلاگ هیئت دانشگاه پیشنهادی نداده یا نظری برای نمایشگاه تلفیق بچه های هم رشته ای نمیده یا مای اف سیش رو دیگه سر نمی زنه یا حتی دیگه توی مسجد هم پیداش نمیشه یا ... زندگی همینه دیگه ، بالاخره زندگی فراز و نشیب و شیرینی و تلخی و اینطوری و اونطوری و اینور و اونور داره. فقط طبق یکی دوتا مطلب قبلی آدم هرجایی که میره باید اصل کار رو فراموش نکنه و یادش به هدفاش و راه و رسم زندگیش باشه و فراموششون نکنه. به دست آوردن تجربه های مختلف ( این یکی طبق سه چهار مطلب قبلی ) می تونه خیلی برای آینده آدما مفید باشه. چیزی که من عاشقشم ، یعنی همین تجربه کردن موقعیت های مختلف ... این بار تجربه ی من کمی باحال و شیرین با طعم گز 36 درصد اما کمی سخت و بازحمت است. ولی هرچی که هست لطف خداست و من که خیلی دوستش دارم. این تجربه ی جدید کار کردن اونم از نوع رسمی و با اسم و رسم است، برخلاف همه کارهایی که تاحالا کرده بودم. از شنبه هفته پیش کارمو شروع کردم و شدم مسئول نرم افزار مجتمع فرهنگی دیجیتال استان اصفهان، البته به خاطر درس و دانشگاه و زن و بچه (دو تای آخری از روی جو بود) به طور موقت. هفته ی پیش کار مرتب سازی و آماده سازی مجتمع رو داشتیم که خدا رو شکر جمعه به خوبی مراسم آغاز به کار مجتمع برگزار شد . از امروز به بعد هم باید تا به راه افتادن کامل مجتمع ، کارای جزئیش رو درست و راست کنیم. هر روز باید از ساعت 8 تا 1 و از 5 تا 10 برم اونجا (حالا بعضیا چه توقعی دارن که زود به زودم آپدیت کنیم و ایده بذاریم و ...)خدا رو شکر کار دوست داشتنی و خوبیه ، خصوصاً که یه جورایی تجربه های خوبی در مورد رشته ام توی این کار پیدا می کنم. اما یه چیزی رو که فهمیدم اینکه باید سعی کنم به یه جایی برسم که به جای اینکه کارای دیگرون رو عرضه کنم خودم تولید کننده باشم ، که این مستلزم اینه که حسابی خودمو قوی کنم و حالا حالاها چیز یاد بگیرم. لینک های زیر اخبار آغاز به کار مجتمعمون در خبرگزاری های مختلفه و لینک زیرش هم خبرش توی اخبار استانی.
یا علی / لطفاً دعا یادتون نره

 

خبر گزاری ایسنا

خبرگزاری مهر

فایل نشان دادن خبر مربوط به مجتمع در اخبار استان

چرا روزنامه ها خبری از تو نمی نویسند؟

راستی! چرا هیچ از حج برگشته ای، پیام تو را برای ما نمی آورد؟ چرا روزنامه ها خبری از تو نمی نویسند؟ چرا دیگر ندبه ها، حال و هوای ظهور ندارند؟ چرا حس نمی کنیم که در چند قدمی ما ایستاده ای و نگاهمان می کنی؟

بامداد آدینه که با جاری اشک، هم رکاب با ندبه و از خود بی خود، در افق های انتظار گم می شوی، گمان می کنی همین امروز، خورشید ظهور، طلوع می کند.

رویای سبز ظهور را که پیش چشم می بینی، دل نگران تر می شوی. هرچه از روز می گذرد، آفتاب روزمره کم رنگ تر می شود و خیال آمدن آفتاب عدالت هم کم رنگ تر.

تا جایی که آسمان در کشاکش ماندن و رفتن آفتاب، به خون می نشیند، و این یعنی غروب. غروب های جمعه هم که سال هاست رنگ دلتنگی دارند. رنگی به نشان غربت؛ و تو در این غروب های همیشه، سراغ سمات می روی؛ دامن یاسین را می گیری و وقتی به آفتاب سلام می کنی، گرم می شوی و تازه در این حال و هواست که فریاد امان از جدایی سر می دهی؛ دوبیتی های درد می خوانی و غزل غزل می گریی.

حس می کنی در و دیوار سیمانی و هوای دود گرفته شهر، راه نفس را بر تو بسته است. حس می کنی باید به روستای فطرت پناه ببری و به آغوش خدا برگردی. باید از غم عشق، رسم مجنون پیشه سازی و سر به کوه و بیابان بگذاری و آهوانه، خون دل بخوری.

از کدام درد بگویم و از کدام زخم بنالم؛ وقتی تمام گستره آسمان را ماهواره های گناه پر کرده است. وقتی چشمه ها به مرداب می مانند و هیچ زلالی ندارند، باورم به ظهور بیشتر می شود. گمانم به این که تو می آیی، دلم را به شوق وا می دارد؛ هرچند نه دستی به پای آمدنت بلند می شود و نه اشکی برای ظهورت جاری.

منبع: سایت تبیان

فردا جمعه است   چقدر منتظریم؟

 آیا به اندازه ای که هرروز سر به مدیریت وبلاگمان می زنیم و منتظر نظرات جدید هستیم آیا به همین اندازه منتظر آقا هستیم؟ 

علی علی

وبلاگ های من ...

برای دومین باره که این مطلب را می نویسم، اولین بار وقتی نوشتم موقعی که خواستم ثبت مطلب را بزنم میزان استفاده ی روزمره ی دانشجوییم که 40 مگابایت است تموم شد و متنی که کلی وقت آماده کرده بودم،پرید.

واقعا الآن که دارم این متن را می نویسم خیلی برام سخته.

خب طوری نیست،چه میشه کرد ،بالاخره قول دادیم هر روز به روز کنیم دیگه.

وبلاگ هایی که تاکنون ساخته ام اما وسط کار رها شده اند و دیگه بهشون سر نزده ام را امروز رفتم و پیدا کردم. گذاشتم اینجا که هم تجدید خاطره ای برای خودم بشود و هم دیگران ببینند.


http://salamhi.parsiblog.com

اولین وبلاگی که ساخته ام این بود، مشهد مقدس تابستان 87 همایش کانون های فرهنگی مساجد.

در کارگاه وبلاگ نویسی شرکت کردم و این وبلاگ را ساختم. یاد ایام به خیر.


http://saberingroup.blogfa.com

بعد از کنکور سال 87 با بچه های هم دوره ای مسجد گروهی داشتیم به نام صابرین که هر از گاهی دور هم جمع می شدیم. این وبلاگ یادگار اون زمانه.هنوز عکس هاش خاطرات خوبی را به یادم میاره.


http://rasoolahmadi.tebyan.net

این وبلاگ را از سایت تبیان گرفته بودم و در انتخابات پارسال خیلی وبلاگ داغی شده بود. روز 30 خرداد 88 یعنی روز بعد از اون نماز جمعه ی تاریخی وبلاگ من 2273 بازدید کننده داشت. هنوز هم با اینکه دیگه بهش سر نمی زنم روزی 10-20 بازدید کننده داره. از طریق این وبلاگم هم در مسابقه سایت تبیان برنده شدم.


http://rasalam.blogfa.com

جدیدترین وبلاگی که ساختم و دیگه بهش سر نزدم این بود، حوالی ولادت امام رضا(ع) همون 88/8/8 معروف.


http://manamsalam.blogfa.com

وبلاگی که الآن داخلش هستین و دارین از خوندنش لذت می برین!


http://vaghtinamande.mihanblog.com

این هم از جدیدترین وبلاگ من که إن شاءالله هفته دیگه در شب شهادت حضرت زهرا (س) رسماً افتتاح میشه. این وبلاگم کاملاً اختصاص به امام زمان(عج) و ظهور ایشان دارد.


علی علی

روزنوشت کردن وبلاگم به قصد ....

خب طبق یک سری قراردادها از امروز به بعد باید این وبلاگ بنده روزنوشت شود.

موقعی که داشتم این قرار رو میذاشتم یاد اولین مطلب وبلاگم افتادم که می خواستم این وبلاگ رو چی کار کنم و چی شد؟

البته ماهیت این وبلاگم عوض شد به وبلاگ شخصی و قرار شد وبلاگ مذهبی ام را در یک وبلاگ دیگه قرار بدم.

اما کاش می شد همه کارهامون به قصد قربت می شد. وبلاگ می نویسم از برای رضای خدا،قربتا الی الله ....

خب چه اشکالی داره،البته آدم اگه زرنگ باشه این کار رو می کنه. دیروز استاد اخلاق اسلامی مون آقای عباس زاده می گفت : اگه پنجره ی خونتون رو به طرف قبله می سازین برای رضای خدا باشه،نه به خاطر آفتاب گرفتن اتاق، چه برای رضای خدا بود چه نبود آفتاب خودش میاد.(البته به قول مجتبی که همون موقع به صورت اعتراضی به استاد گفت: البته نباید ظاهری باشه.)

چی داشتم می گفتم ... هان آره من وبلاگم رو روز نوشت می کنم، قصدم هم اینه که الآن با این اعتقادات وبلاگ نویسی می کنم،خدای نکرده چند وقت دیگه اگه تفکراتم عوض شد با برگشت به این نوشته ها یاد اعتقاداتم بیافتم و شاید باعث بشه عوض بشم.

خب این از روزنوشت امروز.

علی علی


وبلاگ نویسی به از هیچی!

از اول که این وبلاگم را راه اندازی کردم قصدم این بود که هر از گاهی طرحی بزنم و در وبلاگم قرار دهم، چند پست که گذاشتم دیدم انگار دارم می برم و طرحام هم در برابر وبلاگ هایی مثل والپیرهای اسلامی و تخریبچی و دوئل و ... خیلی چیز خاصی نبود. با توصیه ی یک دوست تصمیم گرفتم که فعلا بروم و کمی سواد گرافیکی و ... را زیاد کنم. اما گوش دادن به این توصیه باعث شد دیگه وبلاگم را بذارم به حال خودش و دیگه آپدیت نکنم.

چندی پیش این صاحب وبلاگ" هیچ! " به ما شکایت کرد که شما دیگه چرا؟ چرا به روز نیستید؟

من هم گفتم(به خودم) باشه از این به بعد وبلاگم را با نوشته های خودم به روز می کنم ، با خاطرات،دغدغه های روزمره و از این جور چیزها. در نوشتنم هم به دنبال دیدن بقیه و نظر دادنشون نیستم فقط برای دل خودم می نویسم. اینجا میتونه یه دفتر خاطرات خوب باشه که هر از گاهی بیام و به گذشته ی خودم یه زیرچشمی بیاندازم.

اما دوستان پیوند روزانه ای من اگر میان و چیزی می خونن بالاغیرتن یه نظری بدهند که ما هم احساس کنیم این مطالبمون رو کسی هست که بخونه

علی علی